ایل ما در لحظه های عزلت خود جان سپرد از همان روزی که دل را دست زلف ارزان سپرد

ساخت وبلاگ


ایل ما در لحظه های عزلت خود جان سپرد'>سپرد
از همان روزی که دل را دست زلف ارزان سپرد

بسکه در نقش رخ دلبر شبی در کوچه‌ها
پشت مردان زیادی را به خاک آسان سپرد

زلف دود اندود خود را در همان شب شانه کرد
عطر گیسو را به رویای شب ایوان سپرد

قهوه ی قاجاری چشمش شبی در ایل ما
مردهای بی شماری را به قبرستان سپرد

روسری قرمزش را باد با خود برد و ده
چشم مردان را به سودای سر عریان سپرد

زلف وا شد !... بیوه شد حتی زن بالای ده
آن که مرد پهلوانش دل به این و آن سپرد

بعد ِ آن ، آشوب ها در ایل ما بالا گرفت
روستا هم ، دل به غوغای شب توفان سپرد

کدخدا شال عزا بر شانه های ده گذاشت
دختران داغداری را به دست خان سپرد

بابت خیــرات اموات تمام اهل ده
گوسفندان را به دست چاقوی زنجان سپرد

کوچه های خسته ی ده را به غــــم ها واگذاشت
کوچه های خسته را ، دست ِ نم باران سپرد

سرنوشت این جماعت را به دست خویشتن
چون پر کاهی به سوز باد سرگردان سپرد

روستا متروکه گشت و کوچه هایش داغدار
ایل ما در لحظه های عزلت خود جان سپرد !

امیر نقدی لنگرودی

وبلاگ شخصی امیر نقدی لنگرودی ...
ما را در سایت وبلاگ شخصی امیر نقدی لنگرودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inoghte-az-sarkhate بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 18:00